مقدمه
موجودات خارقالعاده و شگفتانگیزی که در شاهنامه وجود دارند، به شکلی حیرتآور و انکارناشدنی بر روند رویدادهای شاهنامه و شخصیتهای آن تأثیر میگذارند.
یکی از این موجودات شگفتانگیز و تأثیرگذار سیمرغ است. این پرنده در شاهنامه دو چهرة اهورایی و اهریمنی دارد. چهرة چندگانة دیگری نیز در ادبیات عرفانی از آن به نمایش درآمدهاست که در این مقاله دربارة آن بحث و بررسی بیشتری بهعمل میآید.
نام سیمرغ است که از دو پاره ساخته شده است. پارة دوم آن، مرغ، به معنی پرنده است. این واژه در اوستایی «مِرِغا» و در پهلوی «مورو» (murw) بوده است. پارة نخستین نام "سی" از «سَئنِه» در اوستایی و «سن» (Sen) در پهلوی مانده و همتای سانسکریت آن «شینه» (Syena) است.
معنای سئنه در اوستایی و سانسکریت «مرغ شکاری» و «باز» بوده است. گمان برده شده که «شاهین» ریختی است که از این واژة باستانی در پارسی باز مانده است. ریختی دیگر از «سئنه» که با ریخت کهن آن نزدیکتر است، «سین» است. این ریخت در سینا و سیندخت – نام بانوی مهراب کابلی و مام رودابه – بازیافتنی است. در اوستا و نوشتههای پهلوی کنام سیمرغ برفراز درختی است گَشَنبیخ و بسیار شاخ که در پهلوی «هرویسپ تخمک» به معنی «همه تخم» خوانده میشده و در دریای «وروکشه» که در پهلوی «فراخکرت» نام گرفته است، جای دارد. این درخت از آن روی «همه تخم» نامیده میشده است که تمامی دانهها و گیاهان دارویی و درمانبخش از آن مایه گرفتهاند و ستانده شدهاند. هرسال سیمرغ این درخت شگفت را میافشاند و تخمها از آن در دریا افشانده میشوند و همراه با باران بر سرزمینهای گیتی فرو میبارند.
در ایران پس از اسلام، درخت «همه تخم» در نام به «طوبا» دیگرگونی یافته که آن نیز کنام سمرغ شمرده شده است. (کزازی، 1383: 387)
ذبیحالله صفا در کتاب «حماسهسرایی در ایران» میفرماید: «مِرِغَوسُنَ یا مرغ سئن مرغی فراخ بال است. چنانکه در پروازهای خود، پهنای کوه را فرا میگیرد و لانهی او بر درختی در دریای «ووروکش» قرار دارد و این درختی درمانبخش است و تخم همة گیاهان در آن نهاده شده است. «ووروکش» یا «فراخکرت» را میتوان همان دریای مازندران دانست و از درختی که در آن دریاست در متون پهلوی و پازند با تفصیل بیشتری سخن رفته است. در کتاب «مینوگخرد» چنین آمده است که آشیان «سین مورو» بر درخت «هرویسپ تخمه» است که آن را ضد گزند میخوانند هرگاه «سینمورو» از آن برخیزد هزار شاخه از آن بروید و چون بر آن نشیند، هزار شاخه از آن بشکند و تخمهایش پراکنده گردد». (صفا، 1374: 562)
وجود درخت هرویسپ تخمه، که تخم همة داروها و گیاهان از آن پدید میآید، میتواند در ایجاد این فکر که سیمرغ پزشک چیرهدستی بوده و هر دو بار برای رودابه و رستم داروهای مؤثّر به زال داده، دخالت داشته باشد و نیز بردن رستم به کنار دریا برای گرفتن چوب گز که میتواند با آشیان داشتن او بر درختی که در دریای «ووروکش» بوده، مربوط باشد.
«در طب باستانی ایران و متون کهن اوستایی دربارة بهداشت، تخصّص پزشکان و شناخت گیاهان درمانبخش، نکات فراوانی داریم که از این جستار بیرون است امّا باید بدانیم که در زمینة علوم پزشکی دو مکتب جداگانه وجود داشت: یکی مکتب مزدیسنا و دیگری مکتب اکباتان.
اشوزرتشت، که خود از دانشوران و پزشکان بود، به درمان بیماریهایی مانند فلج، آسیبهای پوستی و چشمی میپرداخت و از طریق روانپزشکی بیماران را درمان میکرد. صد سال پس از اشوزرتشت پژوهندة دیگری به نام «سئنا» (Saena) بهکار پرداخت که صد دانشجو در حلقة درس او به فراگیری علوم پزشکی و جرّاحی سرگرم بودند. مکتب او بعدها به نام مکتب اکباتان دایر و برقرار بود.
پلوتارک، تاریخنگار یونانی، از زبان تمیستو کل (Temistokel)، سردار یونانی پناهنده به ایران، که به این مکتب رفته است میگوید اعضای این مکتب صد نفرند و در آن فلسفه، اخترشناسی، پزشکی و جغرافیا آموزش داده میشد و شرایط ورود به آن، سخت دشوار بود. به گمان نزدیک به یقین، «سئنا» همان نامیاست که بعدها از زبان پهلوی، «سئنمرو» شده و در فارسی کنونی، سیمرغ گردیده است. سیمرغ که به نام فرزندان و حکیم و پزشک در ادبیّات و عرفان ایران برای خود جایی باز کرده، معرّف انسانی دانشپژوه، پزشک و جرّاحی بلندپایه، گیاهشناس، درمانبخش و عارفی وارسته است.
چنانکه گذشت، در اساطیر ایران، انجام یک رشته کارهای پزشکی بهویژه جرّاحی با راهنماییهای سیمرغ انجام گرفته است. لیکن روشن است که نخست مرغی بزرگ به نام سیمرغ وجود ندارد و اگر وجود داشته باشد، پرنده را با عمل جرّاحی و طبابت سر و کار نیست. پس همان «سئین مرو» یا «سئنا»ی پزشک بوده (سئنا اسم شخص و خاندانی نیز بوده) که به علّت گذشت زمان، کارهایش در هالهای از چیرهدستی، چهرهای افسانهای گرفته است. زیرا زمان و کهنگی هر چه بیشتر و دیرینهتر شود، کسان و کارهایش در اعجاب و گنگی افزونتر فرو میروند. (عطایی، 1374: 18)
در شاهنامة فردوسی، برخلاف تصوّر همگان که سیمرغ را تنها مرغی اهورایی میدانند، این پرنده دارای ماهیّتی دوگانه است. یعنی هم اهورایی است و هم اهریمنی. این پرنده در جریان بهدنیا آمدن رستم و درمان رودابه همسر زال و نیز نجات دادن رستم از دست اسفندیار و همچنین پروراندن زال در البرزکوه، نقشی اهورایی دارد امّا همین پرندة اهورایی راه کشتن اسفندیار را – که یک شاهزادة اهورایی است- به رستم میآموزد و نیز در خوان پنجم، سیمرغ که گونه دیگری از سیمرغ است، به مقابله با اسفندیار برمیخیزد که البتّه بهدست وی کشته میشود. وصف این پرنده را از زبان گرگسار، راهنمای اسفندیار، اینگونه میخوانیم:
...چنین داد پاسخ بدو گرگسار
که ای پیل جنگی گه کارزار
بدین منزلت کار دشوارتر
گرایندهتر باشی و بیدارتر
یکی کوه بین سر اندر هوا
برو بر یکی مرغ فرمانروا
که سیمرغ خواند ورا راهجوی
چو پرّنده کوهیست پیکار جوی
اگر پیل بیند برآرد به چنگ
زدریا نهنگ و به خشکی پلنگ
نبیند زبرداشتن هیچ رنج
تو او را چو گرگ و چو جادو مسنج
دو بچّه است او را به بالای او
همان رای پیوسته، با رای او
چو او در هوا رفت و گسترد پر
ندارد زمین توش و خورشد فر
(شاهنامه، ج 1370 : 1209، 4)
«اهورا و اهریمن در شاهنامه دو ضلع زاویهای را میمانند که در نقطة رأس با هم یگانهاند، هر چند جدایی و دوری میانشان دم افزون است. بن یگانة آنان همواره چو زاویهای که نیکی و بدی در آن بودش خویش را از نقطهای مشترک آغازیدهاند و هرگز میان آنان فراق قطعی متصوّر نیست، به نمایش درمیآورد». (سرامی، 1383 : 810)
در شاهنامه، کنام سیمرغ از دریا به البرزکوه که در اسطورههای ایرانی کوهی مقدّس است، برده شده است. در ایران پس از اسلام، البرز به «قاف» تغییر نام مییابد. «عطار در مثنوی منطقالطیر، سیمرغ را به عنوان پادشاه مرغان معرفی کرده است. مرغان که خود سالکان وادی کمال هستند، برای باریابی به حضور پادشاهشان که در «قاف» حقیقت جای دارد، به رهبری هدهد فرزانه، هفت وادی : طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فقر و فنا را پشتسر میگذارند تا سرانجام از خیل عظیم این مرغان، فقط سیمرغ میتوانند از هفت مرحلة پرخطر مزبور جان سلامت به در برند و به قاف رسند و حضور سیمرغ را درک کنند» (رزمجو، 1375: 187)، که سرانجام سیمرغ را رد وجود خود مییابند. در اینجا، سیمرغ نماد حق است که جانهای آزاده و حقیقتیاب به دنبال او هستند و تااو را پیدا نکنند، به آرامش واقعی نمیرسند.
نتیجهگیری
سیمرغ یکی از عناصر تأثیرگذار در روند برخی از داستانهای شاهنامه است. این موجود شگفتانگیز تنها پرندة موجود در شاهنامه است که به خلق رویدادهای مختلف میپردازد. در یک صحنه نقش مادر را برای زال بازی میکند و در جای دیگر نقش پزشک را برای پسرش رستم. در صحنهای دیگر بهعنوان راهنما، شیوة کشتن اسفندیار را- که یک چهرة مقدس است- به رستم میآموزد و در جای دیگر، خود مستقیماً به جنگ اسفندیار میرود. البته به گفتة نویسندة اسطورههای ایرانی «مسلماً این سیمرغ با سیمرغی که حامی زال است فرق میکند» (کرتیس، 1371: 60)
اما نویسندة کتاب «تاریخ اساطیری ایران» با تردید بیشتری نظر میدهد و میگوید: « این سیمرغ احتمالاً همان سیمرغ رستم نیست» (آموزگار، 1385: 75)
خلاصه اینکه این پرنده دارای چند شخصیت متفاوت و بعضاً متضاد است. اگر این شخصیتهای متفاوت را کنار هم قرار دهیم، به نظر میرسد که جنبة مثبت این پرنده بارزتر است و نمود بیشتری دارد. در داستانهای عرفانی نیز این پرنده نماد حق بهشمار میآید و سالکان همواره بهدنبال رسیدن به آن هستند.
منابع
1. آموزگار، ژاله؛ تاریخ اساطیری ایران، انتشارات سمت، چاپ هشتم، تهران، 1385.
2. رزمجو، حسین؛ قلمرو ادبیات حماسی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، جلد اول، تهران، 1381.
3. سرامی، قدمعلی؛ از رنگ گل تا رنج خار، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1383.
4. صفا، ذبیحالله؛ حماسهسرایی در ایران، انشارات امیرکبیر، تهران، 1374.
5. عطایی، امید؛ «رازهای اوسطا» ماهنامة و هومن ش 57، تهران، پاییز 72.
6. ابوالقاسم، فردوسی؛ شاهنامه، به تصیح ژول مول، تهران، انتشاراتوآموزش انقلاب اسلامی، 1370.
7. کرتیس، وستا سرخوش؛ اسطورههای ایرانی، ترجمة عباس مخبر، نشر مرکز، چاپ اول، تهران، 1373.
8. کزازی، میرجلالالدین؛ رویا، حماسه، اسطوره، نشر مرکز، تهران، 1385.
تشخیص- اِسناد مجازی- جاندار پنداری- استعاره...
برچسب : نویسنده : groheadabiat بازدید : 56